سؤال: آیا جایگاه امامان در دنیا در حال افزایش است؟ یا از همان اول،همه مقامات و کمالات را دارا هستند؟
پاسخ اجمالی:
کمال، حقیقتی غیر محدود میباشد و انسان اگر چه در برخی از مراتب به جهت محدودیت آن مرتبه، با کمال محدود و غیر متناهی مواجه است، لکن در بعضی از مراتب؛ همانند سیر در اسماء و صفات حق(سیر بالحق فى الحق)؛ به جهت عدم تناهی ذات و صفات حقّ، با حقیقتی غیر متناهی و کمالاتی غیر قابل احصاء مواجه است. بنابراین انسانِ قابل و مستعد، در سیر تکاملی خود، حدّ مشخص و محدودی ندارد. اهل بیت اگر چه در طیّ برخی مقامات واجد مرتبهی کامل آن مقام هستند، ولی در سیر در اسماء و صفات حق به جهت عدم تناهی ذات، تا ابد در حال تکامل خواهند بود.
پاسخ تفصیلی:
قبل از هر چیز توجه به دو نکته ضروری است:
1. در تعریف کمال گفتهاند: هر چیزی که بالقوة در یک موجودی وجود داشته باشد و آن موجود از آن قوة خارج شود و و بالفعل آن چیز را دارا شود، حال اگر این خروج برای آن موجود نسبت به عدم خروجش بهتر باشد، آن چیز برای آن موجود کمال به حساب می آید.[1] مثلاً انسانی که میتواند عالم یا شجاع باشد، علم و شجاعت برای او کمال است و یا جنینی که در شکم مادر مراحل رشد را طیّ میکند، مراحلی را که هنوز به آن نرسیده، برای او کمال محسوب می شود.
2. نکته دیگر اینکه: کمال و وجود؛ از دیدگاه فلاسفه، مترادفاند[2] و از طرف دیگر فلاسفه، خیر را به وجود و کمالات وجودیای که همگان مشتاق آنند، معرفی میکنند[3]. از اینجا بدست میآید کمال، مطلوب و مقصود همه میباشد. البته کمال نهایی و مطلق، ذات لایزال الهی است که همه را به سوی خود عاشقانه جذب مینماید[4].
با توجه با این مقدمات از آنجا که کمال، همان وجود و صفات وجودی است و خداوند نیز، وجودی نامتناهی میباشد، کمالات وجودی نیز غیر متناهی خواهد بود. به همین جهت اگر انسان هر چقدر در سیر تکاملی خود به جلو پیش رود، هرگز به انتهاء نخواهد رسید.
به بیان دیگر: چون خداوند وجود مطلق و بی عیب و نقص است و از طرف دیگر موجودات نیز ذاتاً خواهان کمالاند، سیر و حرکت همه موجودات به سوی خداوند بوده و هر کس فراخور استعداد و شناختی که نسبت به آن مبدء متعالی دارد، به سوی او حرکت میکند. بدیهی است که انسان در هر مرتبه و منزلتی که باشد به جهت محدودیتش، در مقایسه با کمال مطلق و ذاتِ بی منتهای الهی فقیر و نیازمندِ نسبتِ به او محسوب میگردد.
البته ممکن است در بعضی مراحل و مراتب؛ آن مرتبهی از کمال، دارای تناهی باشد، لکن برخی دیگر از مراتب مانند سیر بالحق فى الحق [5]؛ که سیر در اسماء و صفات حق میباشد، به جهت عدم تناهی ذات الهی، این سیر و کمالات مربوط به آن نیز غیر متناهی است. بنابراین انسان در هر مقام و مرتبهای که باشد، وقتی قدم به این مرتبهی از سلوک الهی بگذارد، سیرش حدّ نهاییای نخواهد داشت. [6]
این چیزی است که از قرآن کریم نیز قابل استفاده است. قرآن کریم، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را بشری مثل دیگران معرفی میکند[7]. بنابراین پیامبر در همه چیز مانند دیگر انسانهاست مگر آن که خود قرآن و روایات، صفات و مواردی را استثنا کرده باشند و تفاوتهایی را بیان کنند؛ همچنانکه در قرآن، «مورد خطاب وحی قرار گرفتن» استثنا شده و مختص پیامبر شمرده شده است.[8]اما آشنای به این دو منبع الهی میداند که در این دو منبع، «پیمودن پلههای کمال و ترقی و طیّ کردن مقامات» که فلسفهی خلقت انسان است استثناء نشده است. به همین جهت پیامبر و اوصیای او، در استعداد رشد و تکامل، همسان دیگر انسانها هستند.
لازم است توجه شود که انبیا و اولیاء، به طور قطع، تمام کمالاتی که در راستای ایفای مسئولیت (مقام نبوت و امامت) و هدایت انسانها برای آنها لازم است، از همان ابتدا دارا میّباشند و از این جهت، هیچ نقص و ضعفی در آنها راه ندارد. اما این گمان که: کمال محدود به آنچه که انبیاء و اوصیاء دارند، میباشد و منتهای درجهی کمال همان است که آنها بالفعل دارا میباشند است، صحیح نیست.
در فرمایشات ائمهی دین علیهم السلام نیز، به روایات و دعاهایی برمیخوریم که حاکی از استعداد تکاملی آنان است.
ابو یحیى صنعانى گوید: امام صادق علیه السلام بمن فرمود: اى ابا یحیى براى ما در شبهاى جمعه شأن بزرگى است، عرضکردم قربانت: آن شأن چیست؟ فرمود: به ارواح پیغمبران و اوصیاء در گذشته و روح وصیى که در میان شماست (امام زمان شما) اجازه داده مىشود که به آسمان بالا روند تا به عرش پروردگارشان برسند، در آنجا هفت دور طواف کنند و نزد هر رکنى از ارکان عرش دو رکعت نماز گزارند پس به کالبدهاى پیشین خود برگردند، چون صبح شود، پیغمبران و اوصیاء از شادى سرشار باشند و آن وصیى
[1] . کلّ ما یکون فی شىء ما بالقوة ثمّ یخرج فیه إلى الفعل، فان کان خروجه ألیق بذلک الشیء من لا خروجه و أصلح له فهو من تلک الجهة کمال له. طوسى، نصیر الدین، تلخیص المحصل، ص: 521، چاپ دوم، دار الاضواء، بیروت، 1405 ه ق.
[2] . به عنوان نمونه ابن سینا در تعریف و توصف «وجود» از واژه کمال بهره جسته و میگوید: فالوجود خیر محض و کمال محض . ابن سینا ، حسین بن عبد الله ، الشفاء( الالهیات) ص 355 ، به تصحیح سعید زاید ، مکتبة آیة الله المرعشى، قم، 1404 ه ق. همچنین ر.ک: صلیبا،جمیل، المعجم الفلسفى، ج2 ص 244، الشرکة العالمیة للکتاب، بیروت، 1414 ه ق. توجه: مراد از ترادف در سخن ما معنای ادبی آن نیست بلکه منظورمان یکسانی مصداق آن دو در متن واقع و حقیقت است. جرجانی نیز یکی از معانی ترادف را همین دانسته است. ر.ک: جرجانی، میر سید شریف،کتاب التعریفات، ص 25، چاپ چهارم، تهران، ناصر خسرو، 1412 ق.
[3] . الخیر بالجملة هو ما یتشوقه کل شیء و ما یتشوقه کل شیء هو الوجود، أو کمال الوجود من باب الوجود. ابن سینا، همان؛ همچنین ر.ک: بهمنیار بن المرزبان ، التحصیل، تصحیح و تعلیق از استاد شهید مرتضى مطهری، ص 577، چاپ دوم،انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1375 ه ش.
[4] . و این همان چیزی که قرآن به زیبایی به آن اشاره کرده است: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیر (المائدة : 18) ؛ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ(الشورى : 53 )؛ همچنین ر.ک: النور : 42؛ غافر : 3؛ الشورى : 53 ؛ ق : 43؛ التغابن : 3.
[5] . عرفا به چهار سیر معتقدند: سیر من الخلق الى الحق، سیر بالحق فى الحق، سیر من الحق الى الخلق بالحق، سیر فى الخلق بالحق. سیر اول از مخلوق است به خالق. سیر دوم در خود خالق است، یعنى در این مرحله با صفات و اسماء الهى آشنا مىشود و بدانها متصف مىگردد. در سفر سوم بار دیگر به سوى خلق باز مىگردد بدون آنکه از حق جدا شود؛ یعنى در حالى که با خداست، به سوى خلق براى ارشاد و دستگیرى و هدایت باز مىگردد. سیر چهارم سفر در میان خلق است با حق. در این سیر، عارف با مردم و در میان مردم است و به تمشیت امور آنها مىپردازد براى آنکه آنها را به سوى حق سوق دهد. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج23 ص80.
[6] . ر.ک: جوادی آملی، تفسیر موضوعی - ج 2 - توحید در قرآن ص 198 و 197، چاپ اول، اسراء، قم، 1383 ه. ش.
[7] . قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ (کهف/110) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ (فصلّت/6).
[8] . در دو آیه سابق به این این استثناء اشاره شده است.